بیماری ومسافرت بابایی
گلم هفته ایکه گذشت هفته ی سختی بودبابا مسافرت کاری داشت وبرای اینکه احساس تنهایی نکنی سینا جونی اومد پیشمون طبق معمول دفعه های پیش بهانه هات چندساعت بعدازرفتن بابا شروع شد مامان حوصله ام سررفته مامان باباپس کی میاد خیلی بی حوصله وعصبی بودی دایی اومد دنبالمون ورفتیم منزلشون ساعتهایی که آرمیتا میومد پیشت سرت گرم بود ولی با رفتن آرمیتا بهانه گیری هاشروع میشد اوایل هفته ی پیش بود که بی اشتهاییت شروع شد وبعد متوجه شدیم که دهانت آفت زده دکتر گفت استرس داشتی قربونت برم که اینقدرحساس واحساساتی هستی روز بعد هم تب شدید کردی صبح باسیناجونی رفتیم دکتر ولی داروها اثرچندانی نداشت شب با تب 40 درجه بازبادایی جون وسینا رفتیم دکتر وبا یه آمپول وشیاف...
نویسنده :
مامان یلدا
14:35