الهه زیبای ماالهه زیبای ما، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

الهه ناز

نگذارزنجیرعشق به تو ختم بشه

1393/3/16 0:44
نویسنده : مامان یلدا
214 بازدید
اشتراک گذاری

یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار برمی گشت خانه، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود. اون زن برای او دست تکان داد تا متوقف شود.اسمیت پیاده شد و خودشو معرفی کرد و گفت من اومدم کمکتون کنم.زن گفت صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی نایستاد، این واقعا لطف شماست .وقتی که او لاستیک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده رفتن شد، زن پرسید: "من چقدر باید بپردازم؟"و او به زن چنین گفت: "شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی
بوده ام. و روزی یکنفر هم به من کمک کرد. همونطور که من به شما کمک کردم. اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی.

نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!"
 
 


 
***

 
چند مایل جلوتر زن کافه کوچکی رو دید و رفت تو تا چیزی بخوره و بعد راهشو ادامه بده ولی نتونست بی توجه از لبخند شیرین زن پیشخدمتی بگذره که می بایست هشت ماهه باردار باشه و از خستگی روی پا بند نبود.او داستان زندگی پیشخدمت رو نمی دانست و احتمالا هیچ گاه هم نخواهد فهمید. وقتی که پیشخدمت رفت تا بقیه صد دلار شو بیاره ، زن از در بیرون رفته بود، درحالیکه بر روی دستمال سفره یادداشتی رو باقی گذاشته بود.وقتی پیشخدمت نوشته زن رو می خوند اشک در چشمانش جمع شده بود. در یادداشت چنین نوشته
بود:
"شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام و روزی یکنفر هم به من کمک کرد، همونطور که من به شما کمک کردم اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی.

 
نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!".
 
 
 همان شب وقتی زن پیشخدمت از سرکار به خونه رفت در حالیکه به اون پول و یادداشت زن فکر می کرد به شوهرش گفت:
 
 
"دوستت دارم اسمیت همه چیز داره درست میشه..."
 
 
به دیگران کمک کنیم بلاخره یک جا یکی به ما کمک میکنه و قول بدیم که
 
نگذاریم هیچ وقت زنجیر عشق به ما ختم بشه

منبع:داستان های زیبا وعبرت آموز

پسندها (4)

نظرات (1)

سحر
18 خرداد 93 17:48
خیلی داستان قشنگی بود، مرسی عزیزم.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به الهه ناز می باشد