الهه زیبای ماالهه زیبای ما، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

الهه ناز

کارهای هنری یلدا خانوم درسال92

دخترم این تابلو طرحش ازخودت بود فقط قیچی کردن جاهای ریزش با من بود وهمچنین چسب کاریش وچسباندنش باخودت بود این کارهای سفالی روتوی مهد قران یادگرفتی وخیلی دوستشون داری تخت عروسک ازمواد بازیافتی اتوبوس بااستفاده ازبطری گلاب این خانوم خودتی به اتفاق خورشید خانوم وعروسکت هندوانه با خمیر بازی پرنده ها وپروانه های درحال پرواز اینها سبزه عدس بودکه خودت سبز کرده بودی وبعدنقاشی خودتو کنارسبزه هات کشیدی اینهم نقاشی هیولا ست اینهم منزل اقاگربه اردک زیبا ورنگارنگ درحال شنا ونقاشی آخرخودت هستی درمزرعه به همراه حیواناتت ازجمله ببر خرگوش مرغ گاو واردک اینهم تابلو ب...
8 مهر 1393

مهمانان بوشهری

گلم حدودا 10 روز پیش میهمانان عزیزی از دوستان بابایی ازاستان بوشهر میهمان ما بودندکریم آقا کوچولوی خانواده حسابی با شما دوست شدوازصبح تا آخرشب حسابی وبدون خستگی با هم بازی میکردید البته گاهی باهم قهر میکردید ولی این قهر بیش از ده دقیقه طول نمیکشید وباز باهم مشغول بازی میشدیدبه ماهم درکنار خانواده ی مهربان ودوست داشتنی کریم خوش گذشت امیدوارم بازهم به ماسربزنند ...
4 مهر 1393

حضرت سلیمان (ع ) و مورچه

روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود ، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد .سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود ، مورچه به داخل دهان او وارد شد ، و قورباغه به درون آب رفت. سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد ، ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود ، آن مورچه آز دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت . سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید و سرگذشت او را پرسید. مورچه گفت : " ای پیامبر خدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی...
4 مهر 1393

مسافرت به جلفا

نازنینم هفته اول شهریور فرصتی پیش آمد تابه اتفاق خانواده دایی جون سفری به شهر جلفا داشته باشیم این شهر مرزی با شهرتبریز حدود 170 کیلومتر فاصله دارد شهری کوچک امادارای بازار آزادبا وجودیکه هوا گرم بود ولی خیلی خوش گذشت مخصوصا به شماچون سیناجونی بامابودوقتی حوالی هشت رودکناررودخانه برای صبحانه توقف کردیم سینا چندتاماهی کوچولو برای شماازرودخونه گرفت هیجان وشادی شما قابل وصف نبود توی این ظرف ماهی های کوچولو بودن وشمادرحال تماشای آنها اینجابرای ماهی ها غذا میانداختی وازدیدن غذاخوردن ماهی هالذت میبردی هفت تاماهی که تاجلفا توی این بطری جاخوش کردن ودرنهایت به رودخونه ارس رفتن رودخانه زیبای ارس مرزکشورمان باآذربایجان کاروانسرا...
22 شهريور 1393

عروسک مامان دوز

دخترک نازم چند جفت جوراب زیر یکسالگی داشتی که زیاد هم استفاده نشده بود ودلم نمیومد دوربندازم بالاخره تصمیم گرفتم بااونها برات عروسک درست کنم با یه لنگه ازجورابا وپارچه های دم قیچی زندایی جون یه خانم با لباس محلی باموهای مشکی بلند طبق خواسته خودت درست کردم جالب این جاست که شما دنبال انگشتای این خانوم میگشتی ومن هم درجواب شما گفتم شرمنده مامان جان دیگه انگشت بلدنیستم درست کنم این یکی روفاکتوربگیر .دوستت دارم پرنسسم ...
14 مرداد 1393

پرنده وانسان

گلم ازدرورودی فرهنگسرای ارسباران که داخل شدی صدای پرنده ها توجه ات راجلب کرد وبه دنبال صدا می گشتی که ناگهان هیجانزده شدی وبالا پایین پریدی وفریاد زدی مامان نگاه کن .وسط سالن فرهنگسرا پاسیوی کوچکی بود که پر بود از پرنده ازجمله مرغ عشق  انواع طوطی  فنچ حتی قناری پرنده ها به راحتی در فضایی که برایشان تعبیه شده بود آزادانه پرواز میکردندنه حصارونه توری وجودداشت پرنده هاهم فقط درهمان محدوده پاسیو پرواز میکردند منظره زیبا ودلنشینی بود شما محو تماشای پرواز پرنده ها بودی بعد هم گوشی مرا گرفتی ومشغول عکاسی درهمین حین کشف جالبی کردی کنارپاگرد راه پله های منتهی به طبقه دوم داخل یک گلدان فنچ کوچکی لانه کرده بود وروی تخم هایش خوابیده بود بدو...
13 مرداد 1393

تبریک عید فطر

کم کم غروب ماه خدا دیده می شود صد حیف ازین بساط که برچیده میشود در این بهار رحمت و غفران و مغفرت خوشبخت آنکسی ست که بخشیده میشود پیشاپیش عید توفیق در بندگی مبارک ...
5 مرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به الهه ناز می باشد