الهه زیبای ماالهه زیبای ما، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

الهه ناز

نظر کارشناس

سلام گلم خونه تکونی تقریبا روبه اتمام است امروز بااعتمادنفس بالا ازجنابعالی نظرکارشناسی خواستم وگفتم یلدا جان خونه ببین چقدر تمیز شده وبرق میزنه لطف کن کمتر ریخت وپاش کن وشما درکمال خونسردی فرمودید : نه اصلا هم تمیز نشده فقط همه چراغا روشنه براهمین خونه برق میزنه وفکرمیکنی تمیز شده ومن ماندم درعجب حاضرجوابی شما ...
18 اسفند 1392

اندرحکایت کتاب نخواندن

یلدا:مامان اینجای سرم پیش گوشم درد میکنه مامان:ببینم الان دست میزنم دردمیکنه؟ یلدا:نه مامان:جایی خورده؟ یلدا:نه مامان:به نظرت چرادردمیکنه؟ یلدا:مامان فکرکنم چون کتاب نخوندیم مغزم خالی شده برای همین درد میکنه ...
17 اسفند 1392

اندرزهای جکسون براون به پسرش

هفتاد تا از اندرزهای كوچك زندگی 1- روز تولد دیگران را به خاطر داشته باش.  2- حداقل سالی یکبار طلوع آفتاب را تماشا کن. 3- برای فردایت برنامه ریزی کن. 4- از عبارت«متشکرم»زیاد استفاده کن. 5- بدان در چه وقت باید سکوت کنی. 6- زیر دوش آب برای خودت آواز بخوان. 7- احمقانه رفتار مکن. 8- برای هر مناسبت کوچکی جشن بگیر. 9- اجناسی که بچه ها می فروشند را بخر. 10- همیشه در حال آموختن باش. 11-آنچه می دانی به دیگران بیاموز. 12- روز تولدت یک درخت بکار. 13- دوستان جدید پیدا کن اما قدیمیها را از یاد مبر. 14- از مکانهای مختلف عکس بگیر. 15- راز دار باش. 16- فرصت لذت بردن از خوشی هایت را به بعد موکول نکن. 17- به دیگران متکی نباش. 18- هیچ ...
14 اسفند 1392

روزهای پرکار قبل ازعید

دختر گلم این روزهاروزهای پرکار برای من آشفتگی برای خانه وبیکاری برای توست امیدوارم زودتر کارها تمام شودتا هم به وبلاگت برسیم هم بیشتروقت برای توبگذارم راستی تا یادم نرفته بابت کمکهایت درامرخانه تکانی ازت تشکرکنم  ...
9 اسفند 1392

زیبا ترین روزپاییزی

نازنینم بعدازشش سال انتظارروز88.1.2یکی ازبهترین روزهای زندگیمون شدچون فهمیدیم که خداوندلطفش شامل حالمون شده وقراره به زودی یه فرشته ازآسمون بیادوگرما بخش دل بی طاقتمون بشه .هیچوقت اولین صدای طپش قلبتو  اولین عکس سونوتوفراموش نمیکنم حتی اولین لرزشهای کوچیکتو توی بطن خودم .باوجودیکه 9 ماه بارداری باحالت تهوعهای شدید همراه بودولی زیباترین بهاروتابستان عمرم روبا تودروجودخودم سپری کردم وبالاخره روز موعودرسید البته 3هفته زودترچون حرکاتت کم شده بود ودکترطاهری پناه نگران سلامتیت بودپس روز88.8.19به همراه بابا وعزیزی رفتیم بیمارستان لاله دل تودلم نبودبی قراردیدنت بودم دلشوره عجیبی داشتم ازساعت 9 تا11.5که برم اتاق عمل برام  یه قرن گذشت .بالا...
1 اسفند 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به الهه ناز می باشد